برای فرخنده که در انفجارِ جهالت جان داد!

چه سنگین است نام زخمی‌ات بر روی دفترها
صدا کردی صدا، اما به رویت بسته شد درها
لب دریای کابل در حریر شعله پیچیدی
به دست دشمنانت نه، به دستِ نابرادرها
لب دریای کابل سوختی، لرزید کوهستان
سیه پوشید شام مرگِ تو خیلِ کبوترها
لب دریای کابل سوختی در شعله رقصیدند
هزاران دل در اندام نگارین صنوبرها
لب دریای کابل شعله‌ور گردید گیسویت
از … ادامه خواندن برای فرخنده که در انفجارِ جهالت جان داد!